کتاب فلسفه روح زمان در شعر اجتماعی معاصر



کد پست 185
دسته بندی ادبیات فارسی
نویسنده لیلا روزیان

خرید پیامکی و آسان با تخفیف ویژه:جهت استعلام قیمت فعلی، موجودی کتاب و تهیه این کتاب و یا سایر کتاب های انتشارات شبنما تنها کافیست نام کتاب را به شماره تلفن 09127564990 پیامک کنید و یا از طریق پیام رسان ایتا بفرستید.



نکته مهم: امکان چاپ سفارشی کتاب ها(با آرم و متن سفارش دهنده در پشت جلد) فراهم می باشد.

خرید این کتاب ارزشمند از فروشگاه اینترنتی انتشارات شبنما، کلیک کنید


عنوان کتاب        :    فلسفه روح زمان در شعر اجتماعی معاصر
نویسنده        :    لیلا روزیان
صفحه‌آرایی        :    سمیه امیری
نوبت و سال چاپ        :    اول، 1404
قطع        :    وزیری
تعداد صفحات    :    154 صفحه
شمارگان(تیراژ)        :    100 نسخه
شابک        :    5-17-8320-622-978
قیمت        :    365.000 تومان
ناشر        :    انتشارات شبنما
تلفن تماس        :    09128551135
فروش و پخش    :    09127564990
کد اختصاصی کتاب        :    4041153
فروشگاه اینترنتی        :    www.basalam.com/Shabnama96




«ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا یسْطُرُونَ»
نون، سوگند به قلم و آن‌چه مى‌‏نویسند
Nun. By the pen and by what you write
سخن ناشر

ادبیات فارسی، گنجینه‌ای از حکمت، عرفان و زیبایی است که قرن‌ها روحِ فرهنگ ایرانی را پاس داشته و پیامِ انسانیت و خرد را به جهانیان رسانده است. این میراث جاودان نه تنها هویت ملی ما، بلکه میراث مشترک بشریت است که با زبانی هنرمندانه، ژرفای وجود آدمی را می‌کاود و جهان را روشن‌تر می‌سازد.
کتاب «فلسفه روح زمان در شعر اجتماعی معاصر» اثر ارزشمند استاد ارجمند ادبیات، سرکار خانم دکتر لیلا روزیان، دومین تجربه همکاری این نویسنده توانا با انتشارات شبنما است. این اثر، تحلیلی ژرف و روشنگر از پیوند شعر معاصر با روحیۀ زمانه و تحولات اجتماعی و فرهنگی ایران، به‌ویژه در دوره پس از کودتای ۱۳۳۲ که با نگاهی دقیق و قلمی پخته به رشتۀ تحریر درآمده است.
در این کتاب، نویسنده با تکیه بر نظریۀ روح زمانه هگل، به واکاوی شعر سه شاعر بزرگ معاصر ـ احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و فروغ فرخزاد ـ می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه این شاعران، بازتاب‌دهندۀ دغدغه‌ها، آرمان‌ها و تحولات عصر خود بوده‌اند.
انتشارات شبنما با افتخار این اثر را به جامعۀ ادبی و پژوهشی کشور عرضه می‌کند و امیدوار که کتاب حاضر، چراغی فراروی پژوهشگران، دانشجویان و علاقه‌مندان به مسائل اجتماعی و فرهنگی و فلسفه باشد. این اثر نه تنها خوانشی نو از شعر اجتماعی معاصر ارائه می‌دهد، بلکه زمینه‌ای برای تأمل بیشتر در نقش ادبیات به‌مثابه آیینۀ تمام‌نمای تحولات تاریخی و فرهنگی است.
تقدیر و سپاس ویژه شبنما از سرکار خانم دکتر لیلا روزیان را بر خود واجب می‌دانیم که با قلمی پخته و تحلیلی عمیق، گامی بلند در مسیر شناخت شعر معاصر برداشته است. امید است این کتاب، همچون دیگر آثار ارزشمند ادبی-پژوهشی، مورد استقبال اهل فن و ادب‌دوستان قرار گیرد.

و من الله التوفیق
امید طاهرنژاد
مدیرمسئول انتشارات شبنما





مقدمه

روح زمان، روح مشترک یک گروه اجتماعی که در عرف‌ها، قوانین و نهادها تجسد یافته و در شخصیت و آگاهی افراد گروه نفوذ کند، دانسته شده است. با توجه به این که رخدادهایی چون تحولات خاص سیاسی بعد از مشروطه و بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تحولاتی بنیادین در عرصه‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه ایران پدید آورد، مجموعه این تحولات را می‌توان کلیتی یکپارچه دانست به نام روح زمانه که در کالبد هنر و ادبیات این دوران تجسم یافته است.
      شعری که از اجتماع برمی‌خیزد، اگر با زبانی آشنا و صمیمی سروده شود، بیش از هنرهای دیگر بر دل‌ها می‌نشیند و با صاحبان آنها ارتباط برقرار می‌کند؛ از غم و شادی می‌سراید و از دردهای بشریت پرده برمی‌دارد؛ مخاطب، شاعر را دردشناس و هم‌درد خویش دیده و با خوانش شعرش تسکین می‌یابد. از آن‌جا که مخاطبان اصلی شعر اجتماعی در هر دورانی، مردم همان زمانه هستند، بی‌شک متأثر از فضای حاکم سروده می‌شود و اندیشه، احساسات، فرهنگ، دین، آداب، آیین و هنر همان عصر را بازتاب می‌دهد. از این رو مطالعه در لایه‌های زیرین سروده‌های شاعران یک دوران و بررسی میزان دریافت روح حاکم بر زمانه، بسته به توانایی ذهنی سرایندگان و بر اساس فرهنگ، وضعیت و موقعیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و... ایشان، می‌تواند در دریافت میزان جهت‌گیری فرهنگ‌ها و تعالی فرهنگ جامعه زمانه شاعر نقش ارزنده‌ای داشته باشد.
      بستر بررسی‌های کتاب، سروده‌های اجتماعی سه شاعر معاصر: احمد شاملو، اخوان ثالث و فروغ فرخ‌زاد است که به لحاظ تجربه تاریخی ماجرای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را شاهد و البته با مدرنیتة ره‌آورد غرب نیز آشنا بوده‌اند؛ روح حاکم بر زمانه خویش را کم و بیش دریافته و آن را در شعرشان بازنموده‌اند. شعرهای اجتماعی اخوان بیشتر از مجموعه‌های «زمستان» و «آخر شاهنامه»، شعرهای فروغ از مجموعه‌های «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» و سروده‌های شاملو بیشتر از مجموعه «هوای تازه» که در سال‌های نزدیک به ۱۳۳۲ سروده شده‌اند برگزیده شده است. امید که بتواند برای ادب‌دوستان و پژوهشگران شعر و به‌ویژه شعر اجتماعی معاصر سودمند باشد.
     کتاب حاضر در دو بخش به مسأله روح زمان در شعر اجتماعی معاصر پرداخته است: در فصل نخست فلسفه روح زمان در شعر اجتماعی احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و فروغ فرخ‌زاد با رویکرد به نظریه فلسفی روح زمانة هگل نقد و بررسی شده است. پس از بیان بنیان‌های نظری فلسفه هگل در مسأله روح زمانه و حاکمیت روح زمان در ادبیات، این روح فراگیر در برخی از سروده‌های اجتماعی شاملو، اخوان و فروغ بررسی شده است. با توجه به این که مسأله مدرنیته به عنوان روح حاکم بر زمانه این سه شاعر مطرح بوده است، ردّ پای برخی از مؤلفه‌های مدرنیته را در سروده‌های ایشان نشان داده شده است. در فصل دوم به بررسی تجلی مفهومی مؤلفه‌های روح زمان (مدرنیته) در شعر اجتماعی معاصر و اشتراکات این تجلی در برخی سروده‌های احمد شاملو، اخوان ثالث و فروغ فرخ‌زاد پرداخته شده است. هدف اصلی از نگارش این کتاب که رویکردی پژوهشی دارد، بررسی میزان دریافت از روح حاکم بر زمانه، به‌ویژه در بازه زمانی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در جامعه ایران، از سوی شاعران معاصری بوده است که رویکرد اجتماعی به شعر داشته‌‌اند؛ شاعرانی که به مسایلی که در قالب مدرنیته در جهان پیش آمد، توجه داشته و آن را در سروده‌های خود بازتاب داده‌اند.
بیان این نکته را لازم می‌داند که نگارنده قصد نداشته است که تابع‌النعل بالنعل فلسفه روح زمان منظور در نظریه هگل را در سروده‌های شاعران بررسی کرده و به نمایش بگذارد، بلکه طرح فلسفه روح زمانه دست‌مایه‌ای بوده است برای آن که نشان دهیم علاوه بر نگاه ادبی، سیاسی، جامعه‌شناختی و فرهنگی، می‌توان به رخدادهای زمانه که در شعر شاعران بازتاب داشته است، از دیدگاه فلسفی هم نگاه کرده و فلسفه این روح را در شعرهای ایشان بررسی کرد.
     نگارنده به نیکی می‌داند که شاید نتواند به چشمه جوشان اندیشه‌های نو دست یابد، اما کوشیده است روزنه‌ای کوچک برای دست‌یابی به پهنه پهناور شعر معاصر پارسی بیابد و با وام‌گیری از تلاش‌های پیشین پژوهندگان ادب پارسی، کاری پدید آورد که شاید شناخت اختر ریزی باشد در راستای راهیابی به کهکشان بی‌پایان دانش، هنر، ادب و البته شعر که چکیده همه آنها است.

لیلا روزیان| 1404






فصل اول
روح زمان در شعر اجتماعی
اخوان، فروغ، شاملو

روح زمان (روح زمانه)
زمان از منظر فلسفی ابعادی دارد که قابل توصیف، تفسیر و تبیین است. زمان در فرهنگ‌ها، در مفاهیمِ عهد، جهان، طی دوران، روزگار، مدت زندگی، عصر و... آمده است. در اینجا روح زمان یا روح زمانه در نظر است. این اصطلاح ترجمه واژه فلسفی آلمانی “zeitgeist” است و منظور از آن روش و نوع تفکر و احساسات یک مقطع زمانی است که دوران خاصی را تشریح یا توجیه می‌کند. هگل (فیلسوف آلمانی) روح زمان را چنین تشریح می‌کند: «کار روح یک قوم این است که خود را به صورت جهانی موجود و پاینده در مکان درآورد» (رک: هگل، 1383). بنا بر این مفهومی هگلی از روح زمان در نظر است، که از مفاهیم منظور در فلسفه مدرن است.
بدیهی است روح زمانه محدود به نظریه هگل نیست، اگرچه بیشتر به وی مربوط است، در آرا و نظریه‌های نظریه‌پردازان و اندشمندان قبل و بعد از وی، ازجمله هایدگر ، مارکس ، آلتمن ، شلی ،اسکاپیرو ، و... هم مشهود است.
شکل مادی‌شده (ماتریالیستی) ایده روح زمانه را در این بیان اسکاپیرو نیز می‌توان دید:
«جایگاه زمانی و مکانی آثار ادبی خاص قابل تغییر نیست و یک هنرمند، به هر دوره که منسوب باشد، اثرش به زمان و مکان مشخصی تعلق دارد و این جایگاه، محدودیت‌هایی را بر همه شرح‌ها و تفسیرهای هنر او اعمال می‌کند» (Schapiro, 1970: 114).
ریدر در نقد دیدگاه شلی می‌گوید که وی بر شباهت میان نویسندگان هر دوره تأکید دارد و بر آن است که این شباهت به اراده آنان بستگی ندارد، زیرا شرایط بی‌شماری که به زمان ایشان تعلق دارد با هم ترکیب شده، روح حاکم بر زمانه، و تأثیرگذار می‌شود به گونه‌ای که از آن گریزی نیست (Rehder, 1995: 132). این موارد و نمونه‌هایی دیگر که به آنها نپرداخته‌ایم، نشان می‌دهد که روح زمانه به نظریه هگل محدود نیست، اگرچه بیشتر به وی مربوط است، در آرا و نظریه‌های نظریه‌پردازان و اندیشمندان قبل و بعد از وی هم مشهود است.
فلسفه روح زمانه در اندیشه هگل
گئورگ ویلهلم فردریش هگل   متولد ۲۷ اوت ۱۷۷۰ در اشتوتگارت و متوفی در ۱۴ نوامبر ۱۸۳۱ در برلین آلمان، فیلسوف کلاسیک آلمانی و یکی از پدیدآورندگان ایدئالیسم آلمانی است که تاریخ‌گرایی و ایدئالیسم وی در فلسفه اروپا انقلابی عظیم ایجاد کرد. وی از فیلسوفانی چون ایمانوئل کانت ، رنه دکارت ، فردریش ویلهلم یوزف شلینگ ، ژان ژاک روسو  و یوهان گوتلیپ فیشته  تأثیر پذیرفت. شیوه خاص هگل برای دستیابی به حقایق «دیالکتیک»  نام گرفت، که آن را عین فلسفه و قاعده فکر و وجود دانسته است. وی در کتاب «أصول فلسفه حق» هدف جهان و زندگی انسان را به جای خوشبختی، رسیدن به خودآگاهی و آزادی دانسته است (رک: دستغیب، ۱۳۷۳). کتاب «پدیدارشناسی روح» از مهم‌ترین آثار فلسفی هگل است که از نظام فلسفی عمیقی برخوردار است. بخش‌های مختلف این کتاب شامل آگاهی، خودآگاهی، عقل مشاهده‌گر و کنش‌گر، خود روح، به منزله روح اخلاقی عرفی، فرهیخته و در نهایت به منزله روح دینی در شکل‌های گوناگونش ملاحظه شده است. (رک: اردبیلی، ۱۳۹۰).
«اندیشه فلسفی هگل در روح زمانه تجلی می‌یابد و با هم‌پیوندی با افکار و احساسات یک زمان، روح آن عصر تاریخی می‌شود. در این میان مردان بزرگ در سازگاری با روح زمانه، قابله طاق بنای آزادی در تاریخ می‌شوند که با درک زمانه، تاریخ در رشد و تکامل آزادی بروز می‌یابد و در غایت خود، روح با آگاهی از بند خود آزاد می‌گردد و آزادی جوهر حیات می‌شود. در فلسفه هگل، آزادی و حیات رابطه جوهری پیدا می‌کنند. در تاریخ‌باوری هگل روح ملی از حیات ملی شکل می‌گیرد و جبر ذاتی و درونی در طبیعت و روح اشیاء، روح اجتماعی را بسط می‌دهد.» (رک: تاجیک، ۱۴۰۰).
هگل در کتاب «پدیدارشناسی روح» تحول آگاهی انسانی را از نخستین نشانه‌ها تا تکامل علم و روش‌شناسی علمی (پدیده‌شناسی، اصول پدیده‌های آگاهی از دیدگاه تکامل آنها) بررسی کرده است. دستگاه ایده‌آلیسم عینی مطلق هگل ادعا دارد که تمام پدیده‌های طبیعی و اجتماعی بر مطلق روح و خرد، ایده‌آل مطلق، عقل جهانی یا روح جهانی استوار است، که فعال هم بوده و فعالیت آن تفکر یا خودشناسی است (هگل، ۱۳۹۲، ج ۳: بندهای ۴۸۳-۵۵۲).
    روح به منزله اصل فلسفه هگل، ذاتی آگاه، آزاد و متعین دارد، که در قالب ملل و اقوام بازنمود می‌یابد. همچنین راهِ رسیدن به آزادی و خودآگاهی اقوام، دولتِ اخلاقی و هماهنگی افراد با نظام سامان‌مند عقلانی است. از این رو روح قومی را در جایگاه هستیِ روحانیِ اقوام، روحی کلی می‌داند که واسطه‌ای است برای محقق‌شدن و تجلی عقل در تاریخ جهان. این نظر با نظریه آلتمن  هم‌خوانی دارد. آلتمن هم روح حاکم بر زمان را اندیشه‌های غالب در علم زمان یا حال و هوای روشنفکران زمان‌ها، و افزون بر آن نیروهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی موجود دانسته است (رک: آلتمن، ۱۹۸۷).
     اصطلاح روح زمانه را نخستین بار هگل مطرح کرده است. وی روح را در معانی متنوعی به کار برده است: در قیاس با طبیعت، حیات روان‌شناسانه فرد، و...، ازجمله روح عینی یا روح مشترک یک گروه اجتماعی که در عرف‌ها، قوانین و نهادها تجسد می‌یابد و در شخصیت و آگاهی افراد گروه نفوذ می‌کند (هگل، ۱۳۹۲، ج ۳: بندهای ۴۸۳-۵۵۲). از نظر وی تاریخ، سرگذشتِ روح جهان در زمان‌های مختلف است یا بنا بر تعبیری که در کتاب عناصر فلسفه حق دارد «تاریخ، کردار روح است» (Hegel, 1991: 371). هگل کل هستی را روحی یکپارچه دانسته که روح انسان بخشی از آن است؛ از این رو زمینه‌ای مشترک میان روح انسان‌ها وجود دارد که با هم در تعاملند و این اشتراک، پیوستگی فکری، عاطفی و نیازهای مشترک میان آنها را پدید می‌آورد.
جان استوارت میل  بر آن است که هگل روح زمانه یا دوران را روح مشترک، وضعیت فکری، زندگی اجتماعی و فرآورده‌های فرهنگی یک دوران، به‌ویژه در درون یک ملت می‌داند که یک فرد در صورت تأثیرپذیری نمی‌تواند از آن فراتر جهد (استوارت میل، به نقل از روتنز، ترایش، ۱۳۸۵). در نظر هگل فلسفه یا روح مسلط دوران‌ها با دوران ویژه‌ای ارتباط دارد. وی فلسفه را روایت عصر خود می‌داند، آن‌گونه که در اندیشه‌ها درک و دریافت شده است. در این بافتار، زمان به گرایش‌های فکری دوران اشاره دارد. به همین سبب، هگل گرایش فلسفه خود را یکی‌کردن ذهن و عین، به تناسب گرایش‌های زمانه خود دانسته است. سازگاری با روح زمانه افزون بر معنای بیان توصیفی از موقعیت بناشده بر واقعیت، تا حدودی توجیه نسبی درستی نظام‌مند فلسفه هگل و فلسفه‌های دیگری است که با دورانی معین ارتباط دارند. بنا بر فرض هگل روح زمانه واقعیتی معنوی و فکری است که با آن توصیفی که در نظام فلسفی مطرح شده، آشنا است. در واقع می‌توان نظام فلسفی را بیان خودآگاهانه‌ای از سرشت روح زمانه دانست. چنین دیدگاهی فلسفه را به واقعیت نزدیک می‌کند و واقعیت را اساس و معیار راهنمای فلسفه می‌سازد. از نظر هگل فلسفه باید به واقعیتی ویژه ربط داشته باشد. از این رو روح زمان دو معنای هدایتگر و محدودکننده دارد که مفهوم دوم به درک تاریخ‌انگارانه از روح زمان دلالت دارد (رک: روتنز، ترایش، ۱۳۸۵).
هگل همچنین تاریخ و زمانه را سازنده مردان بزرگ تاریخ، و آثار هنری را هم تنها زمانی بیانگر امر الهی دانسته است که روح حاکم بر زمان را بیرون کشیده و نمایش دهند (Hegel, 1991: 273). بنا بر این نظر، هنرمند روح زمانه را دریافت می‌کند و آن را در اثرش فرا می‌نماید؛ از این رو آن اثر با حقیقت عالم نسبت یافته و روح می‌یابد و زنده و پاینده می‌شود. در واقع هنرمند به حقیقت حاکم بر جامعه راه می‌یابد و آن را همچون روح در اثرش تجلی می‌دهد. هایدگر  هم به تأیید این نظر، روح زمانه را ظهوری از حقیقت در هر دوره دانسته است (رک: هایدگر، ۱۳۸۷). پس روح زمانه را می‌توان حقیقت ظهوریافته در جامعه‌ای دانست که هنرمند در آن زندگی می‌کند. حال اگر هنرمند با جامعه همراه باشد و به روح زمانه دست یابد، آن را در اثرش به نمایش می‌گذارد.
فلسفه موقعیت معنوی زمانه
در فلسفه مفهومی به نام موقعیت معنوی زمانه یا اکنون، وجود دارد که کارل مارکس  بر آن شد این مفهوم را در پژوهش‌های فلسفی خود بررسی کند. در این بررسی وی د‌وره‌های گوناکونی را برمی‌شمرد، مانند «دوره محوری» یا «اقلیم عقیده» که دوره تحول دانش‌های نو و اندیشه‌های بنیادین آن و باور به وجود نظم در طبیعت را در نظر دارد. در واقع منظور وی از اقلیم، شرایط حاکم بر زمانه است. مارکس نظام اقتصادی و اجتماعی سرمایه‌داری را تنها برای دوره معینی مناسب دانسته است که با پایان آن دوره، مناسبت خود را از دست می‌دهد و در دوره پس از آن واپس‌گرا تلقی می‌شود. جان استوارت میل اصطلاح «اقلیم ذهنی» را در مفهوم جو و شرایط در ارتباط‌دادن محیط زندگی به کنش ذهنی یا اخلاقی به کار برده است (روتنز ترایش، ۱۳۸۵). در نمونه‌ای دیگر از این کاربرد سارتر  در «نقد خرد دیالکتیک» مارکسیسم را «فلسفه زمان ما» نامیده است، که با سپری‌شدن دوره ما پایداری خود را از دست داده و به نظام دیگری تبدیل می‌شود. کانت فلسفه انتقادی خود را بازتابی از حاکمیت نقد، که ویژگی روزگار وی بود، دانسته و حتی در یکی از نقدهایش (حکم ۲) از «روح عصر»  سخن گفته است. شیلر  نیز خرافه‌گرایی، نبود باور اخلاقی، انحراف و درنده‌خویی طبیعت را روح زمانه خود معرفی کرده است. فیخته در تحلیل‌هایش عصر خویش را دوران نادیده‌گرفتن اختیار دانسته است. گوته  (از زبان فاوست ) روح زمانه را در اصل روح کسانی دانسته که زمانه در وجودشان بازتاب می‌یابد، از این رو نسبت به واقعیت «روح دوران» تردید داشته است (همان). از این دیدگاه شاید مفهوم روح زمان را بتوان اندیشه یادکرد از مدت‌زمانی معین با محتوایی تعریف‌شده، در نظر گرفت مانند دوران پادشاهی پهلوی، دوره سلجوقیان، عصر فناوری، عصر صنعت و... کاربرد این صفات برای هر دوره، در واقع به فکری غالب یا نیروی اجتماعی حاکم یا هر دو اشاره دارد. در ادبیات پارسی هم وقتی از دوره حافظ یاد می‌کنیم گویا روح مسلط بر دوره‌ای ادبی در نظر است که شاعر برجسته‌ای چون حافظ بر آن حاکم بوده است، از این رو شاید بتوان از آن به روح زمانه حافظ  یاد کرد.
شعر اجتماعی
قوی‌ترین عامل ایجاد شعر به عنوان یک اثر ادبی ذوق شاعرانه، خلاقیت و تمایلات شاعر و نویسنده است؛ اما اندیشه و باورهای شاعر و نویسنده معمولاً برگرفته از محیطی است که او در آن زندگی می‌کند. اجتماعی‌بودن انسان امری بدیهی است و شاعر هم که فردی از جامعه است خواسته یا ناخواسته تأثیرات محیط اجتماعی خود را در آثارش بروز می‌دهد. شفیعی کدکنی متون ادبی را در شناخت مسایل اجتماعی و فرهنگی، مهم‌ترین متون و اسناد دانسته است (شفیعی کدکنی، ۱۳۶۷: ۱۱).
     ادبیات گاه برآیند گفتمان اجتماعی جامعه می‌شود و به گونه شعر بازنمود می‌یابد. شعر گاه بازتابی است از احساسات مشترک انسانی که می‌تواند نقاط تفاهم انسانی را نیز بنماید. بسیاری از شاعران جهان  در شعرشان بازتاب‌دهنده مسایل انسانی مشترک بوده‌ و هستند و آرمان‌های انسانی صلح، برادری، امید و... در آثارشان حضور چشمگیر و معناداری دارد. شاعر همچون دیگر افراد جامعه، در اجتماع زندگی می‌کند. وی در حوزه اندیشگانی خود اندیشه‌ها و عقلانیت شخصی یا اجتماعی خویش را با مخاطبان سهیم می‌شود. گاه بازتاب اجتماع در شعر شاعر نمایان‌تر از من فردی او است و آن‌گاه که در این حوزه از اجتماع سخن می‌گوید، شعرش ابزاری می‌شود تا حدیث اجتماعیات کند، نه حدیث نفس.
«شعر اجتماعی، شعر جامعه‌گرا و انسان‌مدار بر پایه فلسفه تکامل تاریخ است که بیانگر آرمان‌های جمعی مردم است و ریشه در حس دردمندی اجتماعی و بشری دارد و البته با شاعر، ذاتی و درونی است» (حسن‌لی، ۱۳۸۳: ۳۶۸ و ۳۷۱).
شعر اجتماعی معاصر
شعر پارسی ایران را می‌توان از پیشروترین هنرها در برهه‌های سیاسی، از مشروطه به بعد، دانست که در خدمت مردم و برای مردم بوده است. از آن‌جا که روشنفکران نسبت به جامعه و حکومت موضع اخلاقی و انتقادی داشته و مدافع حقوق بشر و مبارزه با بی‌عدالتی در اجتماع هستند و ادیبان و هنرمندانِ بنام، به عنوان روشنفکر شناخته می‌شوند، برخی شاعران روشنفکر این دوره علاوه بر بازتاب این آشفتگی‌ها و نابسامانی‌ها در شعرهای خود و انتقاد از افراد ناشایست و سودجو، راه پیشرفت را بیرون‌رفتن از آن وضعیت جهل، بی‌سوادی و ناآگاهی نسبت به اندیشیدن، و چاره‌اندیشی در برخورد با مسایل می‌دانستند. برخی هم نظام سلطه را عامل این واپس‌ماندگی دانسته و تنها راه را مبارزه با بیداد و بیدادگر می‌دیدند. (رک: راوندی، ۱۳۷۴: ۲۴۸-۲۵۵). اخوان ثالث شعر مشروطه را همچون سیلی دانسته است که با یک دنیا ره‌آورد از حقایق زیبا و زشت، به قلمرو هنر و ادبیات وارد شد (اخوان، ۱۳۶۹: ۴۰).
     پیش از مشروطه ناتوانی حکومت حاکم بر ایران سبب ایجاد بحران‌های قومی، اقتصادی، بیکاری و فقر شده و جامعه ایرانی به لحاظ فرهنگی و اجتماعی و... به انحطاط و واپس‌ماندگی دچار شد. در همین دوره در غرب پس از قرن نوزدهم به لحاظ فکری نوعی اجماعِ نظر و مدیریتِ اندیشه شکل گرفت که پیشرفت فرهنگی و اجتماعی را سبب شد. این در حالی بود که در ایران بیشتر به نظر می‌رسد که اندیشه‌های سلیقه‌ای و تفاوت‌های فکری وجود داشت و البته از سوی نظام حاکم هم کنترل اندیشه‌ها صورت می‌گرفت. در چنین شرایطی برخی حکام و روشنفکران با سفر به دیار غرب پیشرفت‌های شگرف آنها را مشاهده و با وضع موجود کشور مقایسه می‌کردند. با شکل‌گیری مشروطه انتظار مردم تحولات بنیادین بود، اما بسیاری از سران نظام مشروطه خود از آگاهی، شایستگی و اندیشه متحول مناسب با تغییرات برخوردار نبودند. از این رو در جامعه مقلد ایرانی که فاقد زیرساخت‌های لازم برای دگرگونی بود، مشکلاتی چون عدم تعادل فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی پیش آمد.
     آغاز ورود مضامین اجتماعی و سیاسی در مفهوم امروزی را می‌توان دوره مشروطه دانست. از این رو شعر پارسی از دوره مشروطه به معنای امروزی اجتماعی شد و مضامین سیاسی و اجتماعی را در خود جای داد؛ اگرچه در دوره پهلویِ اول برای مدتی خاموش شد، در دوران آزادی سیاسی پس از آن دوباره رنگ و بوی اجتماع یافت. با توجهِ نیما یوشیج به ادبیات کارگری و اندیشه‌های سوسیالیستی و تاختن به امپریالسم به‌ویژه پس از شهریور ۱۳۲۰ شعر، هم از واقعیت‌های اجتماعی تأثیر پذیرفت و رخدادهای زمانه را در خود بازتاب داد و هم توانست در مواردی بر وقایع اجتماعی و انسانی تأثیرگذار باشد (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۰: ۵۵-۵۶). در این سال‌ها روشنفکران با اندیشه‌های فلسفی مارکس و سارتر و... از راه ترجمه آثار ایشان و ترجمه مقالات و شعرهایی با مضامین اجتماعی آشنا شدند.
     نشر روزنامه‌ها و مجلات در دوره پهلوی دوم و همچنین نقد شعر از دیدگاه اجتماعی، در دهه سی رایج شد (لنگرودی، ۱۳۷۰، ج ۲: ۲۵) و نویسندگانی چون سیروس پرهام، خسرو گلسرخی، رضا براهنی و عبدالعلی دستغیب با نقد سروده‌های آن دوران، بر اهمیت نقش تعهد اجتماعی و جامعه‌گرایی شاعران آگاه که همواره با جامعه پیوند خورده‌اند، تأکید کردند (دستغیب، ۱۳۷۱: ۱۴۱-۱۴۲؛ لنگرودی، ۱۳۷۰، ج ۲: ۲۵ ؛ براهنی، ۱۳۵۷: ۷۹-۷۷). کنکره نویسندگان که در سال ۱۳۲۵ تشکیل شد، در قطعنامه‌ای وظایفی چون حق‌جویی، عدالت‌محوری، دفاع از عدل و آزادی و دانش، دوری از خرافات و مخالفت با ستم و ستمگری را برای شاعر طرح و با تأکید بر نقش مؤثر هنرمند در دگرگونی اجتماع، هنر را برآمده از تکامل تاریخ و اجتماع و بیانگر روح زمانه معرفی کردند (نوری، ۱۳۸۵: ۲۴۴- ۲۴۵).
     از ویژگی‌های برجسته شعر اجتماعی معاصر (از مشروطه به این‌سو)، توجه صریح و آگاهانه به مسایل اجتماعی است. از دوره مشروطه مفاهیم انتزاعی جای خود را به مضامین زمینی و اجتماعی داد. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و مسایل پس از آن درد مشترک انسانی را در میان شاعران پدید آورد که سرایش شعرهایی با مضمون‌های اعتراض، ناامیدی، خشم و بدبینی سبب شد. آزادی از مفاهیمی است که با آغاز دوره مدرنیته مفهومی نو یافته و در مقابل استبداد بود. در ایران نیز از انقلاب مشروطه این مفهوم نوین به ادبیات راه یافت. روشنفکران اجتماعی ایران با سفر به اروپا و آشنایی با مکاتب غربی و ترجمه آثار و اندیشه‌ها و رسیدن به درک عمیق از این مفهوم درصدد آگاه‌کردن آحاد مردم برآمدند؛ اگرچه به جهت استبداد و خفقان به زندان و تبعید گرفتار شدند. البته گروهی از شاعران از جمله شاملو (تا حدودی) و فروغ تلاش کردند بدون وابستگی دیدگاهشان به نگاه سیاسی غرب، مفاهیم عمیق دینی، فرهنگی و اجتماعی جامعه ایرانی را در شعرشان به‌کار برند.
     تا پیش از کودتا جامعه روشنفکری ایران، به‌ویژه بسیاری از شاعران، هنر خویش را در خدمت به حرکت درآوردن مردم و ترسیم آینده‌ای روشن برای جامعه قرار داده بودند؛ اما پس از کودتا چشم‌انداز آینده برای ایشان تیره شد و جز در اندکی از شعرهای سیاسی جامعه‌گرا، تسلط با احساس سرکشانه و انتقام‌جویانه بود و شعر را به سوی یأس فلسفی شکست برد. اگرچه در عین حال که گروهی در خویشتن خویش فرو رفته و در نومیدی غرق شده بودند، برخی در محدوده اجتماع خود با غلبه حزبی در آثارشان و برخی هم با دغدغه جامعه می‌سرودند؛ گروهی از شاعران هم، چون شاملو و فروغ بودند که علاوه بر جامعه خود، به جامعه جهانی و دردهای مشترک انسانی می‌اندیشدند. (کاکاوند قلعه‌نویی و نیکویی، ۱۳۸۹: ۱۳۲).
     از موضوعات اجتماعی که شاعران را بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به سروده‌های اجتماعی واداشت استبداد و خفقان و عدم آزادی اجتماعی، فریفتن مردم با مظاهر پوچ، غفلت از اوضاع حاکم و وقایع اجتماع، مرگ مبارزان و سرپوش‌نهادن بر آن، اظهار تأسف و یأس نسبت به شاعران و مردمی که از اوضاع اجتماعی آگاهند اما خود را به غفلت زده‌اند، بیان شده است (شمیسا، ۱۳۹۸: ۱۹۹). بازگشت محمدرضا شاه به قدرت، برقراری حکومت نظامی تا ۱۳۳۶، برگزاری دادگاه نظامی و سرکوب مخالفین، تعطیلی یا سانسور شدید مطبوعات، ممنوعیت اجتماعات، انتخابات مجلس با دخالت دولت، شروع به کار مجدد مجلس سنا، برقراری رابطه دوباره با انگلیس، تبعید مصدق به احمدآباد در اردیبهشت ۱۳۳۳ و زندانی و تبعید‌شدن برخی همکارانش، دستگیری یک سروان نظامی تحت تعقیب و افشای ارتباط شاخه نظامی با حزب توده و دستگیری و اعدام ۲۷ عضو سازمان نظامی این حزب، در هم کوبیده‌شدن حزب توده در سال‌های ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۴ از عوامل دیگر دانسته شده است (مدنی، ۱۳۶۱: ۲۳۲-۲۸۳).
شاعران اجتماعی سرای معاصر
شاعرانی چون نیما یوشیج، مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، سهراب سپهری، فروغ فرخ‌زاد و... در جامعه زیسته و برای جامعه سروده‌اند،  قلم اجتماعی داشته و تغییر در عرصه حیات اجتماعی خود را به نیکی دریافته و چونان «فرزندان زمانه خویش»، مفاهیم اجتماعی نوین را در میدان ادبیات و شعر به‌کار برده‌اند. از این رو شعر اجتماعی را می‌توان تبلوری از زمانه هر شاعر و تجلی مسایل اجتماعی و دردهای روزگار او دانست، آن‌جا که اخوان ثالث از جهان خاکستری موجود سخن می‌گوید و با ناامیدی و حسرت با آن‌چه می‌توانست باشد، مقایسه می‌کند و آن‌گاه که سهراب سپهری از تنهایی و جدایی از جامعه به درد آمده است، از درد بی‌مهری و بی‌عشقی در زمین می‌نالد و می‌خواهد با قایقی خودساخته از آن بگریزد و بدین‌سان دیگر شاعرانی که از دردهای عمومی دامنگیر جامعه سخن گفته و می‌گویند.
در همین دوره شاعران دیگری را داریم که در حوزه‌های کنش اجتماعی و سیاست سروده‌های بسیاری دارند، از جمله سیاوش کسرایی که شاعری است سیاسی با دغدغه انسانی و دیدگاه توده‌ای. اما با بررسی شعرها و البته واکنش مخاطبان شعرش به این حقیقت می‌رسیم که دغدغه‌های وی چندان ملموس و تأثیرگذار بر مخاطب نیست و به زعم رضا براهنی از آن جهت که یک دیدگاه اشراف‌زادگی دارد، دم‌زدنش از انسان، تصنعی به نظر می‌رسد (رک: براهنی، ۱۳۸۰) و از این جهت صلاحیت پرچمداری این‌گونه شعر را نمی‌تواند داشته باشد. در همین راستا شاعرانی چون شاملو، اخوان و فروغ را با توجه به این که دغدغه انسان و مسایل انسانی در شعرشان نمود بیشتری دارد، می‌توان برای پرچمداری شایسته‌تردانست. افزون بر این، دغدغه‌های مدرنیته را در شعر ایشان با بسامدی بالا می‌توان یافت؛ مؤلفه‌هایی چون انسان، آزادی، برابری، صلح، حقوق زن، عدالت و... از شاخصه‌هایی هستند که آنها را به مدرنیته و انسان‌مداری آن نزدیک می‌کند. برای نمونه در مجموعه «هوای تازه» از شاملو، کاربرد مستقیم و غیر مستقیم واژه آزادی را می‌توان در بسیاری از شعرها دید؛ از این رو با دغدغه بازسازی مدرنیته و عقلانیت هابرماس نزدیک است. رسیدن به وضعیت مطلوب و مدینه فاضله‌ای که در آن انسان‌ها از همه حقوق مشروع انسانی خود در نهایت عدالت برخوردار باشند خواست شاملو، اخوان و فروغ است.
به نظر می‌رسد ذهنیت و دانشی ویژه منطبق با رخدادهای روزگار بر شعرهای این سه شاعر حاکم است و برای انسان‌های زمانه‌ سروده شده است. برای آن که بتوان بهره‌ای وافر و کافی از آثار ایشان داشت، باید با زمانه شاعران نیز آشنا بود.
روح زمانه در هنر و ادبیات  
شناخت اندیشه نهفته در آثار ادبی و میزان تعهد ادبی در آنها به شناخت دورانی برمی‌گردد که از آن برآمده است. محیط و مخاطب دو عامل بسیار تأثیرگذار در پدیده ادبی هستند. یکی از راه‌های زدودن گرد زمان از آیینه تاریخ، بررسی و شناخت ادبیاتی است که در بستر همان تاریخ پدید آمده است. تامس وارتن  مورخ ادبی انگلیسی، حُسنِ ادبیات را در این می‌داند که ویژگی‌های هر عصری را به دقت ثبت می‌کند و نمودی از رساترین و گویاترین راه و رسم‌ها است (ولک، ۱۳۷۳: ۱۱۰). آثار ادبی تنها به منظور بازنمایی هنر و بلاغت صاحب اثر پدید نمی‌آیند، بلکه روح حاکم بر زمانه در لایه‌های گوناگون این آثار نهفته است؛ روحی که بر اندیشه، سیاست، نظام اجتماعی، باورها، فرهنگ، اقتصاد و... در جامعه حکم‌فرماست. از دیدگاه آلبرکامو : «دوران هنرمند آرمیده، به سر رسیده است». بنا بر نظر سارتر درباره ادبیات جامعه‌گرا و روح زمانه در ادبیات، «نویسنده نباید از واقعیت و مسایل اساسی زمان خود غافل باشد، مسأله گرسنگی جهانی، تهدید بمب‌های اتمی، بیگانگی بشر از خود، این‌ها مسایلی است که اگر سرتاسر ادبیات ما را در بر نگیرد، جای تعجب است» (سارتر و دیگران، ۲۵۳۶: ۵۶-۶۷). رضا براهنی علاوه بر رسالت ادبی و اجتماعی برای ادبیات، رسالت زمانی و مکانی هم در نظر دارد (براهنی، رضا، ۱۳۷۱: ۷۹۴).
میزان دریافت روح حاکم بر زمانه به توانمندی انسان‌ها بستگی دارد و افراد انسانی بر اساس فرهنگ، وضعیت و موقعیت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و جنسیت و ذهنیت خاص خویش بدان معنا می‌بخشند. یکی از اصلی‌ترین ویژگی‌های هنر مدرن، پیوند آن با زمانه است. برای نمونه رخدادهایی چون تحولات خاص سیاسی بعد از مشروطه و بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تحولاتی بنیادین در عرصه‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه ایران پدید آورد که مجموعه این تحولات را می‌توان کلیتی یکپارچه دانست و نام روح زمانه را بر آن نهاد، که در هنر و ادبیات این دوران دیده می‌شود. این مفهوم در نظریه هگل به صورت روح قومی در جایگاه هستیِ روحانیِ اقوام، به عنوان روحی کلی که واسطه‌ای است برای محقق‌شدن و تجلی عقل در تاریخ جهان (فلاحتی، ۱۳۸۸: د)، بیان شده است.
     هگل کل هستی را روحی یکپارچه می‌داند که روح انسان‌ها بخشی از آن است؛ از این رو زمینه‌ای مشترک میان روح انسان‌ها وجود دارد و پیرو این اشتراک، پیوستگی فکری و عاطفی و نیازهای مشترک میان آنها وجود دارد و با هم در تعاملند. جامعه دارای شخصیت و وحدت است، از این رو می‌توان همان شخصیت جامعه را روح نامید، زیرا یک پیکر دارد و یک حیات بر آن حاکم است. افراد جامعه هم به مثابه اعضای این پیکر خود دارای تشخص هستند و همان‌گونه که دورکیم باور دارد، جامعه از اراده و اختیار افراد هم تأثیرپذیر است، زیرا اگرچه یک فرد ممکن است اشتباه کند، اتفاق نظر جمع اشتباه را کم می‌کند. شاید بر این اساس است که هگل روح زمان را متکامل می‌داند. در عین حال روح حاکم بر جامعه افراد را در خدمت خود دارد، مانند سلول‌های بدن انسان.
     ادبیات امروز ایران در تلاش است که تناقض‌های جهان معاصر را به درون جامعه ایرانی راه دهد. رمزگشایی در هزارتوی آفرینش‌های ادبی مخاطب را به واقعیت‌های اجتماعی که مبنای پدیدآمدن اثر هستند، می‌رساند. اخوان ثالث جان‌مایه ادبیات را هم‌گامی با جریان زمانه دانسته است:
«معتقدم ادبیات در صورتی جان خواهد داشت که همیشه حرفی و هدفی داشته باشد. باید حریفی برای کشتی و نبرد در پیش داشته باشد. وقتی درست حرف زدی و حرف دلت، شرفت، مسؤولیتت و حرف مردم خود را زدی و حرف تقاضای تاریخ انسانیِ شرفمند و پیشرو زمانه‌ات را زدی، آن وقت احیاناً، بل یقیناً مردم زمان‌های بعد هم تو را به عنوان یک سند می‌شناسند، یک شاخص، یک درفش» (اخوان ثالث، ۱۳۷۲: ۳۳۵).
روح زمانه در شعر
ایران از جمله کشورهایی است که از دیرباز دگرگونی‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بنیادینی را شاهد بوده است که بازنمود آن را در شعر شاعران هم می‌توان دید. به باور اخوان هم شعر وقتی جلوه‌گاه و عرصه مسایل عالی و عمیق انسانی زمانه باشد، در این صورت اجتماعی است و زبان زمانه، و بدین‌گونه است که پناهگاه روحی مردم اعصار می‌شود و تا سرمنزل کلام الهی و سخن ایزدان اوج می‌گیرد (اخوان، ۱۳۷۰: ۱۰۰).
روح زمانه در شعر اجتماعی    
یکی از کارکردهای شعر، کارکرد اجتماعی آن است. آن‌گاه که دغدغه‌های شاعر اجتماعی شود و حرف مردم را بزند، شعرش اجتماعی می‌شود. شاعر به عنوان انسانی دردمند، نمی‌تواند نسبت به رویدادهای اجتماع خود بی‌تفاوت باشد. وی با تأثیرپذیری از رخدادها، آنها را در سروده‌های خود بازتاب می‌دهد. از سویی خود شعر هم می‌تواند به صورت هدفمند، بار رسالت اجتماعی را به دوش کشیده، زمینه را برای تغییرات و تحولات اجتماعی هموار سازد. شعر پارسی در زمینه بازتاب اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از ظرفیت بالایی برخوردار بوده است؛ به‌ویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بسیاری از شاعران به شرح رویدادهای سیاسی-اجتماعی آن دوران پرداخته‌اند. «روحیه و رفتار هر جامعه‌ای متأثر از کیفیت رویدادهای بد و خوب آن جامعه است که اغلب در آیینه آثار شعرا و هنرمندانش بازتاب می‌یابد» (بالی، ۱۳۹۷: ۲۲).
اخوان شاعری را که مسایل و مشکلات فکری جامعه را بشناسد و شیوه حل و فصل مسایل را، و وظایف خود را نسبت به جامعه و زمانه خود به گونه‌ای شایسته انجام ندهد، شایسته نام شاعر نمی‌داند (همان: ۸۶ ):
«یک شاعر متعهد در هر دوره ‌و زمانه‌ای باید بداند در کجای زمین و زمان ایستاده است و به چه طبقه و قشری از جامعه وابسته است و ستاینده کدامین معانی و اوضاع و احوال است، زیرا شاعرِ بی رسالت، شاعر نیست» (اخوان ثالث، ۱۳۴۴: ۲۳).
روح زمانه در شعر اجتماعی معاصر
در جریان پیدایش مقوله‌های مدرن و پدیده‌های نوین، مضمون بسیاری از آثار هنری به‌ویژه شعر هم دچار دگرگونی شد و در مناسبات جدید، رنگ زمانه به خود گرفت. در دوران پس از مشروطه شاعران که خود از نزدیک در جریان یا شاهد چنین تحولاتی بودند، فراز و فرود آن را در سروده‌های خود نشان داده‌اند. جامعه مدنی ایران پس از کودتا تحولات بنیادین سیاسی، فرهنگی و اجتماعی یافته که در شعر معاصر پارسی بازتاب داشته است، به‌ویژه در آثار شاعرانی که از نزدیک شاهد جامعه رو به مدرن ایران و البته برخی کوشش‌های ناتمام در جامعه بوده‌اند. شاعران در پرتو شعر و با مضمون‌پردازی در سروده‌ها تلاش کرده‌اند موضوعات حاکم بر فضای جامعه و بحران‌های اجتماعی زمانه را بازتاب دهند.
دگرگونی‌های سیاسی-اجتماعی زمانه شاعران معاصر در روحیه و مضمون شعرهای بسیاری از ایشان اثر گذاشته و مضامینی چون آزادی، مبارزه، دل‌خوری از بیداد حاکم بر جامعه و خنده‌های پیروزمندانه دشمنان را به تصویر کشیده است (بالی، ۱۳۹۷: ۱۲). این شاعران با بهره‌گیری از نماد و تمثیل تلاش کرده‌اند بیزاری خود از وضع موجود را نشان دهند و برخی سروده‌هاشان در جهت آگاهی و ترغیب آحاد جامعه به مطالبه‌گری آزادی، توجه به هویت ملی، مقاومت در برابر استبداد و استعمار و حتی مبارزه بوده است.
     موضوع شعر اجتماعی آنان بیشتر در واقعیت‌های روز است و به مسایل اجتماعی و اندیشه‌های نو و تأمل‌برانگیز پرداخته‌اند. شاید بتوان اندوه و یأس ایشان را در برخی سروده‌هایشان برآمده از ژرف‌نگری به زندگی، اجتماع و وضعیت حاکم بر زمانه دانست، زیرا به زعم نیچه  «هر چه انسان در زندگی ژرف‌تر بنگرد، در رنج ژرف‌تر نگریسته است» (نیچه، ۱۳۸۹: ۱۷۲).
     اخوان برآن است که شعر اجتماعی متعهد با آن چه شعارگونه و به دور از زیبایی در دوره مشروطه پدید آمد متفاوت است. «ادبیات رابطه‌ای دیالکتیکی با بستر تاریخی-اجتماعی آن دارد و باید برخاسته از جامعه و ملتزم آن باشد، از شعارگونگی بپرهیزد و بتواند بر مخاطب اثر گذارد» (اخوان ثالث، ۱۳۷۱: ۴۱۸).
«شعر روزگار، شعر فریاد و خشم و خروش است، شعر گریه و اندوه است، شعر درد و تأمل بشری است. شعر زندگی روحی و تأمل است. شعر حرکات زمانه است. شعر صحنه‌های گرسنگی و دربه‌دری و فریاد از ستم و ناروایی‌هاست. این است آن چه باید باشد. مایه‌های روحی و انسانی وجود انسان، این باید باشد. شعر باید پر باشد از انسان و محیط و تعاملات این دو» (اخوان، ۱۳۹۰: ۱۰۲).
روح زمانه در شعر اجتماعی اخوان
پس از ظهور شیوه نوی نیما، و شکل‌گیری جریان‌های متفاوت در حوزه ادبیات و شعر، گفتمان‌های متعددی نیز ایجاد شد. اخوان که در آن زمان خارج از ایران بود و بیشتر عاشقانه می‌سرود، پس از ورود به ایران از شاگردان نیما شد و مقاله‌هایی در دفاع از شیوه نوآورانه، مردم‌گرا و جامعه‌گرای وی نگاشت؛ از آن‌جا که طرفدار شعر اجتماعی و متعهد بود، مفاهیم و سازه‌های ادبی خویش را بازتعریف کرد، تا پذیرفته عموم مردم باشد.
رویدادهایی چون کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و شکست دولت مصدق بر جامعه مدنی ایران تأثیری منفی گذاشت و شعر را به سمت رمانتیسم راند و درون‌مایه‌هایی چون مرگ و ناامیدی بر شعر این دوره حاکم شد. حاکمیت روح استعمار بر جامعه پیش و پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در شعر اخوان بازنمودی ویژه داشته است. مختاری اخوان را مشخص‌ترین چهره شاعری معاصر دانسته که شکست سیاسی و اجتماعی، عمیق‌ترین و قطعی‌ترین تأثیر را در اندیشه شعریش بر جای نهاده است (مختاری، ۱۳۷۱: ۴۳۳). م.امید در سروده‌هایش با بود و نبود زندگی و جامعه پیرامونش کشمکش‌های درونی داشته (صنعتی، ۱۳۸۹: ۱۵۱) و زبان حال شکست ایده‌آل‌های جمعی و آرمان‌های اجتماعی زمانه خود بوده است.
     اخوان در دوره‌ای می‌سراید که مردم از پای درآمده‌اند و از یاری وی و همفکرانش سر باز می‌زنند و به خاطر بی‌همتی، فریب خورده و سبب شکست‌ها شده‌اند. وی در این احوال به تاریخ می‌اندیشد که چرا چنین شده و می‌شود (مختاری، ۱۳۷۱: ۴۴۹). گویا حتی زمانی که در ظاهر آب‌ها از آسیا افتاده است، وی هنوز با موج رویدادها پنجه نرم می‌کند و از سر در گریبانی و تسلیم مردم زمانه که به ظاهر سکوتی شرافتمندانه را برگزیده‌اند و همچنان چشم به راه فردایی دیگرند، خشمگین است و خویشتن را ناشریفی خشمگین معرفی می‌کند:
«در شگفت از این غبار بی‌سوار
خشمگین، ما ناشریفان مانده‌ایم.
آب‌ها از آسیا افتاده؛ لیک
باز ما با موج و توفان مانده‌ایم.» (اخوان ثالث، ۱۳۸۵، ب: ۲۶)؛
و جوش و خروشی را می‌طلبد که اگر با بیداری کاوه‌ای نشد، اسکندری بیاید و مردم را بیدار کند:
«باز می‌گویند: فردای دگر
صبر کن تا دیگری پیدا شود.
کاوه‌ای پیدا نخواهد شد، امید!
کاشکی اسکندری پیدا شود.» (اخوان ثالث، ۱۳۸۵، ب: ۲۶)؛
زمانه بی‌رمق و ناامیدی را به تصویر می‌کشدکه بیشتر مردمان راحت‌طلبش تن به مخالفت و مقاومت و شورش نمی‌دهند؛ اما هنوز مردانی هستند که با وجود بی‌پناهی در تاریکی شب و سوز سرما و وحشت، گرگ‌صفت همچون باد دوانند و در رود زندگی آزاد و رها:
«در این سرما، گرسنه، زخم‌خورده،
دویم آسیمه‌سر در برف، چون باد.
ولیکن عزت آزادگی را
نگهبانیم، آزادیم، آزاد.» (اخوان، ۱۳۸۵، الف: ۷۷).
اخوان ریشه بدبختی‌های مردم را فقر فرهنگی و ریشه محرومیت‌های اقتصادی و بی‌عدالتی‌های اجتماعی را ناآگاهی مردم به حقوق خود می‌داند (محسنی‌نیا، ۱۳۹۱: ۱۸۴). در سروده‌های اجتماعی آغازینش از فضای پیرامون و گاه احزاب سیاسی سخن گفته و شعار آزادی و مبارزه سر می‌دهد. قصه تاب‌آوری سختی‌ها برای در آغوش‌کشیدن معشوقه آزادی «سگ‌ها و گرگ‌ها» (اخوان، ۱۳۸۵، الف: ۷۳-۷۷) همه را می‌بیند و فریاد می‌زند. در سروده‌هایی چون «ما را بس» و «گرفتار» از آگاهیِ هم‌وطنانش از تاراج‌ها و بیدادها و گرفتارشدن به خاطر دفاع از وطن، سخن می‌گوید. دگرگونی‌های سیاسی-اجتماعی زمانه، اخوان را با دردهای بزرگ‌تر وطن آشنا می‌کند و از بیداری، توجه به آزادی، مبارزه با بی‌عدالتی و... پس از آن از ناکارآمدی مبارزات، و بیهوده‌بودن تلاش‌ها، ناامیدانه سخن می‌گوید. از «شهر سنگستان» (محمدی آملی،۱۳۸۰: ۳۶۵-۳۷۴)، «کتیبه» (محمدی آملی،۱۳۸۰: ۳۶۴-۳۶۰)، «زمستان» (اخوان، ۱۳۸۵، الف: ۱۰۷-۱۰۹) سرد و سخت و بی‌احساس می‌گوید.
     یکی از ویژگی‌های برجسته شعر اخوان درهم‌آمیختگی و پیوند میان گذشته و امروز و شاید بتوان گفت آفرینش سروده‌هایی بی‌زمان است؛ شعرهایی که اگرچه ریشه در تاریخ دارند، ظهور و بروز امروزی یافته‌اند و مخاطب در این گره‌خوردگی به سادگی نمی‌تواند دیروز را از امروز جدا کند و بین آن‌ها در شعر وی مرزی بیابد. چنین آفرینش‌هایی برآمده از شناخت تاریخی و حساسیت اجتماعی-انسانی اوست.
     «شعرهای اخوان در دهه ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ روزنه هنری تحولات فکری و اجتماعی زمان بود و بسیاری از جوانان روشنفکر و هنرمندان آن روزگار با شعرهای او به نگرش تازه‌ای از زندگی رسیدند» (کاووسی لرد، ۱۳۹۶: ۶).
روح زمانه در شعر اجتماعی فروغ فرخ‌زاد
فروغ فرخ‌زاد هنر را ساختن دوباره زندگی -که ماهیت متغیر دارد- دانسته است که همواره توسعه می‌یابد؛ از این رو بر آن است که هنر هر دوره روحیه خودش را دارد و شعری را صد در صد می‌داند که محتوای آن را شاعر در دوره خودش حس کند و با آن ارتباط داشته باشد (پایگاه خبری شاعر، ۱۳۹۴). وی باور دارد برای آن که زبان شعر کلمات خودش را پیدا کرده و آنها را با هم هماهنگ کند، نگاه باید امروزی باشد؛ شاعر باید دنیای خود را در میان مردم و در ژرفای زندگی پیدا کند، تا بتواند آن را همیشه همراه خود داشته باشد و از درون آن با خارج تماس بگیرد؛ خود را بسازد، کامل کند، بعد بیرون بیاید و خود را ببیند، مثل یک واحد هستی و وجود، تا بتواند به دریافت‌ها، فکرها و احساسش یک حالت عمومی بدهد. همچنین وی به شاعربودن به معنای انسان‌بودن در تمام لحظه‌های زندگی باور دارد (آرش، ۱۳۴۳). شاملو شعر فروغ را شعری رئالیست دانسته که مستقیم از زندگی برداشت شده (شاملو، ۱۳۷۲) و وی را در سطح جهانی از شاعران برجسته این روزگار دانسته است (شاملو، ۱۳۴۷).
     در شعرهای فروغ فرخ‌زاد دو دوره شعری دیده می‌شود؛ دوره اول سرشار از تعابیر زنانه و توجه به وضعیت بانوان در اجتماع است؛ گاه به درد نالیده است، گاه معترض به نگاه اجتماع به زن و سکوت زن. همه آرزویش تساوی حقوق بانوان با مردان و رهایی ایشان از بی‌عدالتی‌های جامعه مردسالار بوده است. از جفای مرد و تنهایی زن و دوری او از اجتماع سخن گفته (فرخ‌زاد، ۱۳۸۱: ۴۶)؛ از این که او را زنی عادی و ساده‌لوح بخوانند، به درد نالیده (فرخ‌زاد، ۱۳۸۵: ۸۴)؛ از ستیزه‌جویی، جفا و بی‌وفایی مرد بسیار سروده است (همان: ۴۰، ۴۵، ۵۳، ۶۰، ۷۳، ۷۷، ۹۷، ۱۰۴، ۱۵۵، ۱۶۸، ۲۰۷، ...). در این دوره بیشتر با من فردی فروغ رو به روییم، اما نگارنده شعرهای اجتماعی دوره دوم شاعری فروغ یعنی «تولدی دیگر» و «هوای تازه» را که در حدود کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سروده، در نظر داشته است. از عناصر برجسته شعرهای این دوره وی مطرح‌کردن مسایل اجتماعی در شعر است. وی به عنوان شاعری روشنفکر و جامعه‌آگاه در بطن اجتماع از مجموعه «تولدی دیگر» به گونه‌ای ویژه به مسایل اجتماع زمانه‌اش و به تک‌بعدی‌نگری پیشین درباره وضعیت زنان و مردسالاری و رخدادهای دیگر جامعه چون کمرنگ‌شدن و حتی نابودی ارزش‌ها، فقر، دشمنی انسان‌ها، نابرابری‌ها، ستم و... پرداخته است (دستغیب، ۱۳۷۳: ۵۱).
     فروغ به عنوان شاعری آگاه نتوانست نسبت به رخدادهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... جامعه‌اش بی‌تفاوت باشد. نابرابری‌های اجتماعی، توجه به باورهای خرافی سنتی، بی‌عدالتی، فقر فرهنگی و اقتصادی و از همه مهم‌تر مسأله زن و حقوق فردی و اجتماعی او از مؤلفه‌های شعرهای این دوره فروغ است که در قالب طنز یا به گونه‌ای نمادین در سروده‌هایی چون «دلم برای باغچه می‌سوزد»، «پرنده مردنی است»، «پنجره»، «آیه‌های زمینی»، «در آستانه فصلی سرد» و... دیده می‌شود.
     رویکرد فروغ به شعر اجتماعی پس از کودتا، به طرح زوال ارزش‌هاو نادوستی انسان‌ها، تضاد و تبعیض‌های اجتماعی که سبب زوال جامعه می‌شد، انجامیده است. در سروده‌های «عروسک کوکی»، «آیه‌های زمینی»، «ای مرز پرگهر» و «دلم برای باغچه می‌سوزد» بیشتر چنین رویکردی دیده می‌شود (اسماعیلی و صدرات، ۱۳۸۰: ۱۷۱).
فروغ در دیدی اگزیستانسیالیستی خود را انسانی دانسته است که محوریت دارد و همواره در حال پیشروی به سمت آینده است چنان که فروغ می‌گوید:
«هرگز از زمین جدا نبوده‌ام
روی خاک ایستاده‌ام
با تنم که مثل ساقه گیاه
باد و آفتاب و آب را می‌مکد که زندگی کند» (فرخ‌زاد، ۱۳۸۵: ۱۷۴).
روح زمانه در شعر اجتماعی شاملو
شاملو اندیشه‌های اجتماعی و فلسفی خود را در قالب شعر سپید قرار داده است و تمام کوشش خود را به کار بسته تا برای جذب مخاطب، این قالب نو از گیرایی، طراوت و جلوه ویژه برخوردار باشد. اندیشه‌های اجتماعی شاملو در برهه‌های گوناگون زندگی شعری وی دستخوش دگرگونی‌هایی شده است، همان‌گونه که در اندیشه‌های سیاسی، فلسفی، احساسات و... وی تحولاتی دیده می‌شود. نخستین دفتر شعر شاملو «آهنگ‌های فراموش‌شده» شامل شعرواره‌های احساسی برآمده از هیجان‌های جوانی است و البته بلندپروازی‌های رؤیایی و سیاست‌زدگی خام و خشن (شریعت کاشانی، 1388: 95)؛ «قطعنامه» را که در فاصله سال‌های 1320 تا 1330 منتشر کرده، در واقع سوگیری در جهت شعر نوین نیمایی است. در مجموعه «هوای تازه» تا حدودی به نظر می‌رسد که شعرها گزارش‌گونه است، گرایش‌های تند سیاسی و اجتماعی در آنها حضور چشمگیر دارد. البته شیوه تازه شعری خود را هم در این مجموعه به خوبی نموده است.
     پس از «هوای تازه» نوعی استقلال اندیشگانی در شعر وی دیده می‌شود، شعرهای اجتماعی جهان‌شمول با تصویرهای تازه و پویا همراه با انتقاد از اندیشه و شعر کهن. به طور کلی شاید بتوان گفت شعرهای شاملو تا دهه 60 سرشار از نقد قدرت و بزرگداشت مبارزان است و البته تا آخرین شعرهایش هم این تأثیر دیده می‌شود. وی با قراردادن عاشقانه‌ها در شعرهای اجتماعی و سیاسی تصویرگر دغدغه‌های معاصر بوده است. «آهنگ‌ها و احساس» و «هوای تازه» بیشتر رنگ و بوی اجتماعی و سیاسی دارند. «آیدا در آینه»، «آیدا، درخت، خنجر و خاطره» جنبه غنایی و عاشقانه، «ققنوس در باران»، «مرثیه‌های خاک»، «شکفتن در مه»، «ابراهیم در آتش» و «دشنه در دیس» علاوه بر جنبه فلسفی و فکری، مفاهیم اجتماعی، سیاسی، غنایی را هم داراست (پورچافی، 1384).
شاملو در سال‌های نزدیک به کودتای ۲۸ مرداد به مسایل عمیق انسانی توجه ویژه داشته است. در شعر برای خون و ماتیک به مقایسه رنگ‌ها در نظر مردان روزگارش پرداخته و رنگ ماتیک را با خون زخم‌ها و رخ زرد مردان مبارز به قیاس نشسته است:
«بگذار اینچنین بشناسد مرد
در روزگار ما
آهنگ و رنگ را
زیبایی و شکوه و فریبنده‌گی را
زنده‌گی را.
حال آن که رنگ را
در گونه‌های زرد تو می‌باید جوید، برادرم!
هی!
      شاعر!
              هی
سرخی، سرخی‌ست:
لب‌ها و زخم‌ها!» (شاملو، ۱۳۸۴: ۲۹).
وی حتی در بیان لزوم همگامی شعر با زمانه، موضوع شعر زمانه را نیز بیان دردهای مشترک مردم و آحاد شعر شاعر را همه افراد مردم و مضمون شعر را هم، زندگی دانسته است. از دید وی امروز چنین موضوعاتی به شعر روح می‌بخشد:
«موضوع شعر
                  امروز
                          موضوع دیگری‌ست...
امروز
       شعر
            حربه خلق است
...
بیگانه نیست
                 شاعر امروز
با دردهای مشترک خلق
...
از زندگی [که «بیشترمضمون قطعه» است]
تا لفظ و وزن و قافیه شعر، جمله را
من در میان مردم می‌جویم...
                                         این طریق
بهتر به شعر، زندگی و روح می‌دهد...» (همان: ۱۴۲-۱۴۴).
همین انسان همواره در پی تغییر و آگاهی است و اگر بدیهای جامعه را نشان داده است، دچار تنهایی فلسفی و عجز نشده، بلکه پرواز را به خاطر سپرده است. زیرا دارای اراده ای آزاد است که توان شکل‌دهی به ماهیت و اندیشه خویش را داشته و تلاش می‌کند زندگی خود را تغییر داده و تفکراتش را بسازد. از همین جاست که در برابر خویش و جامعه‌ای که جدا از آن نیست، احساس مسؤولیت می‌کند. نوگرایی یا تجدد، گرایش‌های فکری و رفتاری به پدیده‌های فرهنگی نو و پیشرفته‌تر در دوره پس از قرون وسطی و انقلاب صنعتی در اروپا یا دوره پیدایش نظام سرمایه‌داری و بازار آزاد در اقتصاد دانسته شده است (فرمهینی، ۱۳۸۳: ۸۳).
مدرنیته، روح حاکم بر زمانه
مدرن  در زبان لاتین به معنای اواخر و گذشته نزدیک به کار رفته است (افشار کهن، ۱۳۸۳: ۴۹). ریشه فلسفی مدرنیسم به دوره رنسانس یا روشنفکری و دو جریان عمده در آن یعنی (تجربه‌گرایی فرانسیس بیکن  فیلسوف انگلیسی و خردگرایی رنه دکارت، فیلسوف فرانسوی) بازمی‌گردد (شمشیری، ۱۳۸۷: ۵۵). آنتونی گیدنز  دلایل مدرنیته را تغییرات برآمده از صنعتی‌سازی، گسترش زندگی شهری و خروج از دین (پیروزی خرد انسانی بر باورهای سنتی دینی، اسطوره‌ای، اخلاقی و فلسفی)، دموکراسی، رشد رسانه‌های ارتباط جمعی و افزایش نیروهای نظامی دانسته و ویژگی‌های اصلی مدرنیته را فروپاشی، اصلاح، تجزیه و تغییر سریع، ناپایداری و ناامنی برشمرده است. همچنین مبانی مدرنیته را خردباوری، فردمحوری، انسان‌گرایی در تقابل با خداباوری اندیشه سنتی معرفی کرده است (گیدنز، ۱۳۸۴: ۶۵). ماهیت مدرنیته سوبژکتیویسم  بوده و وجه اشتراک مظاهر مدرنیته قدرت چیرگی این سوژه بر ابژه‌های آن است. از این رو معرفت‌شناسی مدرن، انسان را فاعل شناسا و مطلق دانسته است و برای عقل انسان محوریت قایل شده (راسیونالیسم) ، عقل حسابگر جزئی که استدلال‌گر است، نه عقل کلی (کرباس‌زاده، ۱۳۷۹: ۱۱؛ همچنین رک: دکارت، ۱۳۷۱). همچنین نقد به منزله مفهومی مدرن، همزمان با پدید‌آمدن دوران مدرن، مطرح شد و اندیشمندان، نویسندگان، شاعران و... به نقد مؤلفه‌های مدرنیته پرداختند.
مدرنیته در ایران
سابقه مدرنیته در ایران به بیش از سال می‌رسد که با سفر ایرانیان به غرب و مطالعه آثار غربیان، همچنین حضور آنان در ایران اتفاق افتاد (زیباکلام، ۱۳۷۶: ۲۶۳). نوگرایی در ایران مخالفان و موافقانی چون شیخ فضل‌الله نوری، عباس‌میرزا و امیرکبیر داشت نخستین ارمغان مدرنیته در ایران، انقلاب مشروطه بود که به ظاهر ناکام ماند؛ در عین حال تأثیر بسیاری در اندیشه روشنفکران ایرانی داشت. مدرنیته در ایران به خاطر عینی‌بودن از لحاظ مبانی با بنیان‌های سنتی ایرانی در تضاد بود، از این رو تعارض‌هایی را پدید آورد. با وجود این، گاه تلفیق‌هایی هم صورت گرفت. (فاضلی، ۱۳۹۱: ۱۳۴).
ورود مدرنیته و مظاهر آن به ایران از آن‌جا که با مظاهر فرهنگ ایرانی هم‌خوانی نداشت، با موضع‌گیری‌ها و گاه بحران‌های فرهنگی، سیاسی، اعتقادی، اقتصادی، اجتماعی و... رو به رو شد. از آن‌جا که در رویگردانی از راه گذشته و جستن راه‌‌های نو اگر شتابزدگی باشد، گسترش تضاد و تعارض عینی را در پی خواهد داشت، این شتاب در شکل، شیوه و نوع ادبی هم نمایان شده و بر ذهن و روان مخاطب تأثیرگذار است. اسکارپیت  به نقل از ولادیمیر ژوانف  (۱۹۵۶) درباره ارتباط ادبیات با زندگی اجتماعی می‌گوید: «ادبیات را باید در پیوند جدایی‌ناپذیر با زندگی اجتماعی، بر پایه زیربنای عوامل تاریخی و اجتماعی که بر نویسنده تأثیر گذاشته‌اند، در نظر گرفت» (اسکارپیت، ۱۳۷۳: ۱۳). این موضوع در شعر هم مجادله شاعران سنت‌گرای پایبند به ادب کلاسیک و طرفداران دگرگون‌کردن قالب‌ها و... را در پی داشت، تا آن‌جا که در دهه‌های سی و چهل در نشریه‌های «دانشکده» و «تجدد» پرسش و پاسخ‌هایی درباره ویژگی‌های شعر مطرح شد و شعرهای متنوع اجتماعی از نوع رمانتیک جامعه‌گرا، سمبولیک، اقلیمی، مقاومتی و... پدید آمد. بعد از مشروطه هم مدرنیته در جامعه ایرانی در زبان و ظاهر بود و در محتوای فکر و فرهنگ هنوز سنتی بود. از آن‌جا که هنوز شرایط و عوامل لازم برای شناخت شعرهایی با محتوای نوگرایی و شاعرانی چون شاملو، اخوان و فروغ فراهم نبود؛ گاه از آنها اسطوره ساخته یا دچار ابهام شده‌اند.
     با توجه به این که به‌رسمیت‌شناختن حقوق انسانی، جدا از وابستگی‌های قومی، ملی، عقیدتی و... از پیامدهای مدرنیسم است، شاید بتوان در زمینه ادبیات هم مدرنیسم را شاخص‌شدن انسان به لحاظ فردی و بیان شرایط ویژه روحی و جسمی و محیطی و زیستی و... وی دانست. عرصه هنر و ادبیات حوادث دوران مشروطه و پس از آن، به‌ویژه نخستین سال‌های دهه سی، با حضور شعر انسانی و اجتماعی به معنای امروزی همراه شد. نقطه آغازین آشنایی نخبگان ایرانی با مدرنیته، از سویی اعزام دانشجو به اروپا و از سوی دیگر ورود عناصر نظام آموزشی اروپا و مستشاران خارجی برای راه‌اندازی دارالفنون بود. نیما یوشیج با آشنایی با ادبیات فرانسه و با آگاهی از ماهیت شعر نو و علت ظهور آن، علیرغم مقاومت سنت‌گرایان چهارچوب‌های کلاسیک و قاعده‌مندی نظام شعری را کنار گذاشت و پایه‌های شعر نو را بنا نهاد. وی تغییر آثار هنری و احساسات نهفته و تضمین‌شده را دنباله تغییر شکل زندگی اجتماعی دانسته است (نیما یوشیج، ۱۳۵۵: ۳۶).
     در یک نگاه کلی با در نظرگرفتن دو معیار انواع و تعداد دفعات کاربرد مقولات مدرنیته می‌توان شاعرانی چون نیما یوشیج، احمد شاملو، اخوان ثالث و فروغ فرخ‌زاد را پیشرو و تا حدودی هم‌سو با جریان مدرنیته در ایران ارزیابی کرد و اذعان داشت این شاعران با بینش و درک توسعه و مدرنیته، حرکتی آگاهانه در جهت تغییر و پیشبرد ادبیات پارسی داشته‌اند. (رک: زرقانی، مهدی، ۱۳۹۹).
نیما یوشیج شعر امروز را که با مسایل اجتماعی در ارتباط است، پاسخی می‌داند به مطالبات مردم (نیما یوشیج، ۱۳۵۵: ۱۰۷-۱۰۹). شاملو خود را دور از اجتماع نمی‌داند، پس از مردم غافل نیست، حتی در عاشقانه‌ترین سروده‌هایش (شاملو، ۱۳۴۳: ۱۴۵). اخوان نیز شاعر را کسی می‌داند که خود را در برابر ناملایمات و فجایع جامعه مسؤول و متعهد می‌داند که واقعیت‌ها را با زبانی زیبا و ادبی و با هاهنگی فکر و اندیشه با احساس و بیان هنری و به دور از شعارزدگی، با حفظ تعادل و زیبایی  بیان کند (اخوان ثالث، ۱۳۷۲: ۴۱۱-۴۱۷). فروغ فرخ‌زاد هم به عنوان شاعری روشنفکر و جامعه‌آگاه در بطن اجتماع از مجموعه «تولدی دیگر» به گونه‌ای ویژه به مسایل اجتماع زمانه‌اش و به تک‌بعدی‌نگری پیشین درباره وضعیت زنان و مردسالاری و رخدادهای دیگر جامعه چون فقر، کمرنگ‌شدن و حتی نابودی ارزش‌ها، دشمنی انسان‌ها، نابرابری‌ها، ستم و... پرداخته است (دستغیب، ۱۳۷۳: ۵۱).
روح زمانه (مدرنیته) و برخی مکتب‌های ادبی
مکتب‌های ادبی مجموعه سنت‌ها، هنجارها، اندیشه‌ها، نظریه‌ها و ویژگی‌هایی است که به دلیل‌های اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی در دوره‌ای خاص در ادبیات یک یا چند کشور نمود پیدا می‌کند. شاعران، نویسندگان منتقدان وپژوهشگران برجسته، این مجموعه را دریافته و در قالب مشخصه‌های هر مکتب ارائه می‌دهند. از این رو ویژگی‌های هر مکتب رفته‌رفته در آثار ادبی نمود پیدا می‌کند. از مهم‌ترین عوامل پیدایش هر مکتب ادبی، نوع نگرش ادیبان هر دوره به زندگی و دنیای پیرامون خویش است. از این رو شرایط و أوضاع اجتماعی و سیاسی، اقتصادی یا فرهنگی در ایجاد یا تغییر مکتب‌های ادبی تأثیرگذار بوده و ممکن است در یک دوره هم‌زمان چند مکتب ادبی پدید آید. شاعران نیز در دوره خود ممکن است گرایش‌های گوناگون ادبی داشته باشند. از جمله مکتب‌های ادبی می‌توان به رمانتیسیسم ،کلاسیسیسم ، رئالیسم ، سمبولیسم ، سورئالیسم ، ناتورالیسم ، اکسپرسیونیسم ، امپرسیونیسم ، پارناسیسم  و اگزیستانسیالیسم  اشاره کرد (رک: سیدحسینی، ۱۳۶۶).
شاملو، اخوان و فروغ و شاعرانی نقاد و آگاه به تحولات و جریان‌های ادبی جهان امروز بوده و به روشنی می‌توان بازنمود این آگاهی و آشنایی را در سروده‌های اجتماعی ایشان دید. در ادامه به ویژگی برخی از مکتب‌های ادبی حاکم بر زمانه در حدود دوران کودتای ۲۸ مرداد و نمونه‌هایی از آثار این شاعران، که رد پای این جریان‌ها در آنها دیده می‌شود، می‌پردازیم.
مکتب ادبی سمبولیسم و روح حاکم بر زمانه
جریان سمبولیسم، از رویکردهای زمانه حاضر است که در اواخر قرن نوزدهم، در شعر فرانسه ظهور کرد. این جریان که بعدها به مکتب تبدیل شد، در مقابل مکتب رئالیسم و ناتورالیسم که واقعیت‌ها را صریح به تصویر می‌کشیدند، پدید آمد. شاعرانِ این جریان حقایقی را که از دیدهای عادی پنهان ماده بود، احساس و درک کرده و در قالبی نمادین بیان می‌کردند؛ نمادها و نشانه‌های برتری که هنرمندان، شاعران، نویسندگان با درک برتر خویش آن‌را دریافته و تفسیر می‌کردند. از پیشوایان این مکتب شارل بودلر ، آرتور رمبو ، استفان مالارمه  و پل ورلن  را می‌توان نام برد. جریان سمبولیسم در ایران حدود صد سال پیشینه دارد. شاعران دوره مشروطه و بیداری در رویارویی با مسایلی چون وطن، مردم، آزادی، تعلیم و تربیت و... گاه به جای شعر، شعار می‌سرودند (شمیسا و حسن‌پور، ۱۳۸۰: ۳۱).
     از سال ۱۹۲۲ به بعد، تجدد در شعر پارسی گسترش یافت و رمانتیسم رایج در شعر رو به زوال نهاده و کم‌کم نوعی نمادگرایی اجتماعی در شعر آشکار شد، اما نیما یوشیج و به‌ویژه پیروان وی در شعر با شکستن قالب کلاسیک به این جریان رنگ و روی دیگری دادند و با توجه به این که شرایط زمانه هم به ایشان اجازه بیان مستقیم نمی‌داد، به گونه‌ای سمبولیک به سرایش شعرهای اجتماعی پرداختند. نیما یوشیج که وی را پیشرو و رهبر مکتب سمبولیسم در ایران دانسته‌اند، زمینه اجتماعی شعر سمبولیک را به تأثیر از سمبولیسم فرانسه و نمادگرایی عرفانی و حکایات تمثیلی کهن در شعر گنجاند (حمیدیان، ۱۳۸۱: ۱۴۶). از ویژگی‌های شعر نمادین امروز نگرش واقع‌بینانه به مسایل جامعه و انسان، غلبه عاطفه اجتماعی و دردهای مشترک در جامعه، ساخت نمادهای شخصی و پویا و همراه با عصر است (فتوحی، ۱۳۸۶: ۲۴۵). از این رو رمزگرایی در شعر علاوه بر آشنایی با مکتب سمبولیسم غرب، دستآورد شرایط خاص اجتماعی و سیاسی زمانه بوده است. گنجاندن نماد و سمبول اجتماعی در شعر و شکل‌گیری جریان سمبولیسم اجتماعی مسأله تعهد به اجتماع را قوی‌تر کرد.
نکته جالب توجه در شعر شاعران نوپرداز به‌ویژه نیما آن است که اگرچه نیما در تحول و آفرینش شعر نوی پارسی از ادبیات غرب به‌ویژه شعر شاعر فرانسوی «بودلر» به نوعی تأثیر پذیرفته است، اما توجه ویژه به مردریگ ذهنی هنرمندان گذشته سبب شد که نیما در شعر به اصالت در خلاقیت و نوآوری خود دست یابد. وی با شناخت موقعیت شعر پارسی و به‌کارگیری تجربه‌ها و همچنین دریافت‌های ذهنی، آثاری پسندیده و هم‌سو با روزگارش پدید آورد و در این راستا هرگز به عناصر فکری و فرهنگی ایران پشت‌پا نزد و پیروان وی و بسیاری از شاعران معاصر هم، چنین اندیشه‌ای را بر شعرشان حاکم کردند. از این رو می‌توان گفت که نیما یوشیج زمینه اجتماعی شعر سمبولیک را به تأثیر از سمبولیسم فرانسه و نمادگرایی عرفانی و حکایات تمثیلی کهن در شعر گنجاند (حمیدیان، ۱۳۸۳: ۱۴۶).
با توجه به این که بیان مستقیم اندیشه و بازتاب‌های اجتماعی، احتمال کاهش ذوق ادبی و مضمون شعری را در پی داشت.
«لزوم پرداختن شعر به مسایل سیاسی و اجتماعی، شاعران را به سوی سمبولیسم کشانده و شعر گاهی به صورت تمثیل در آمد؛ یعنی داستانی (مشبه‌بهی) که هرچند به ظاهر معنای خود را دارد، اما مراد معنی باطنی آن است که همانند مسایل سیاسی-اجتماعی باشند. بسیاری از اشعار معروف نیما و اخوان چنین است. البته توجه به سمبل همیشه به شعر تمثلی منجر نمی‌شود، یعنی ظاهر شعر به صورت داستان و حکایت در نمی‌آید. چنان که در فروغ می‌بینیم» (شمیسا، ۱۳۸۳: ۳۶).
چارلز چدویک نمادها را به لحاظ معنایی دو نوع دانسته است: انسانی یا حقیقی که بیشتر نمادهای اجتماعی هستند، ریشه در عواطف درونی دارند و پس از این‌که در لحظه در روان و ذهن شاعر پدیدآمدند، در تاریخ ادبیات ثبت می‌شوند. از ویژگی‌های شعر نمادین امروز نگرش واقع‌بینانه به مسایل جامعه و انسان، غلبه عاطفه اجتماعی و دردهای مشترک در جامعه، ساخت نمادهای شخصی و پویا و همراه با عصر است (فتوحی، ۱۳۸۶: ۲۴۵). از این رو رمزگرایی در شعر علاوه بر آشنایی با مکتب سمبولیسم غرب، دستآورد شرایط خاص اجتماعی و سیاسی زمانه بوده است. در ایران نمادگرایی با شعر  «ققنوس» اثر نیما آغاز شد و شاعرانی چون فروغ، اخوان و شاملو این جریان ادبی را ادامه دادند. بهره‌گیری از نماد و بیان نمادین، پس از کودتای ۲۸ مرداد به طور چشمگیری رشد یافت که راهکاری برای اعتراض و انتقاد شاعران خواهان دگرگونی‌های بنیادین در ارکان جامعه بود.
سمبولیسم در شعر اجتماعی اخوان
اخوان ثالث از شاعرانی است که تجربه‌های اجتماعی خود از ماجراهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ را با زبانی نمادین به زیبایی در شعر گنجاند و با زبان ویژه حماسی خود تلاش کرد که مردمش اوضاع ناگوار و حال شوم و زشت زمانه را به خاطر بسپارند:
«سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت.
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دست‌ها پنهان،
نفس‌ها ابر، دل‌ها خسته و غمگین
...
زمستان است.» (اخوان ثالث، ۱۳۸۵، الف: ۱۰۷).
بسیاری از سروده‌های اجتماعی نمادین اخوان هم با وقایع جامعه زمان وی مستقیم در ارتباط است؛ شعرهایی چون «تسلی و سلام» (محمدی آملی، ۱۳۸۰: ۳۳۰) یا «نوحه» (همان: ۳۹۲) که گویای علل سقوط دولت مصدق است:
«افسوس کاین سفاین حرّی
زی ساحل قرار نیامد
وان رنج بی‌حساب تو، درداک
چون هیچ در شمار نیامد.» (محمدی آملی، ۱۳۸۰: ۳۳۲۰).
«بازگشت زاغان» (اخوان ثالث، ۱۳۸۵، ب: ۵۳) در اشاره به محمدرضا شاه پهلوی و «کاوه یا اسکندر» (اخوان ثالث، ۱۳۸۵، ب: ۲۱) یا «چاووشی» (اخوان ثالث، ۱۳۸۵، الف: ۱۵۴) که پیامد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و موضع‌گیری‌های مردم است:
«بیا ای خسته‌خاطر دوست! ای مانند من دلکنده و غمگین!
من این‌جا بس دلم تنگ است.
بیا ره‌توشه برداریم،
قدم در راه بی‌فرجام بگذاریم...» (اخوان ثالث، ۱۳۸۵، الف: ۱۶۰).
«ارغنون » و «پاسخ» (اخوان ثالث، ۱۳۸۵، ب: ۱۳۳) هم بازتاب خفقان پس از کودتاست و نیز بسیاری از سروده‌های دیگر وی چنین مضمون‌هایی دارد. م.امید واقعیت‌های تلخ زمانه به‌ویژه سال‌های پس از کودتا را با کمک جاذبه‌های هنری و تصویرگری و با رویکردی نمادین و بیانی سمبولیک در سمبول‌هایی چون زمستان (اخوان، ۱۳۸۵: ۱۰۷)، گرگ پیر (اخوان ثالث، ۱۳۸۵، الف: ۹۳) صفیر باد ولگرد شب قطبی (اخوان ثالث، ۱۳۸۵، ب: ۱۱۴) پایتخت قرن بی‌آزرمِ بی‌آیین (اخوان، ۱۳۸۵، ب: ۷۲)، سیاهی و گروه تشنگان (اخوان ثالث، ۱۳۸۵، الف: ۵۴)، کهنه گورستان غمگین (اخوان ثالث، ۱۳۸۵، الف: ۶۸)، سگ‌ها و گرگ‌ها (اخوان ثالث، ۱۳۸۵، الف: ۷۳)، و نمادهای بسیاری از این گونه نشان داده است.
سمبولیسم در شعر اجتماعی فروغ
دغدغه‌ها و دل‌مشغولی‌های فروغ فرخ‌زاد، در برخی از سروده‌هایش خاستگاه نمادپردازی واقع شده است. نمادهایی چون چراغ، فصل سرد، هفت‌سالگی در شعرش مرکزیت دارند. عددها را هم به گونه‌ای نمادین به‌کار گرفته است؛ عدد (۶۷۸) که بار طنزآمیز هم دارد، نماد هویت انسان معاصر است که بدون آن وجود اجتماعی ندارد:
«فاتح شدم
خود را به ثبت رساندم
...
پس زنده باد ۶۷۸ صادره از بخش ۵ ساکن تهران» (فرخ‌زاد، ۱۳۸۵: ۲۵۶).
چهارراه را می‌توان نماد چندپارگی جامعه روزگارش در نظر داشت که مردم زمانه در آن همواره نگران حوادثند:
«چه مردمانی که در چارراه‌ها نگران حوادثند
و این صدای سوت‌های توقف
در لحظه‌ای که باید باید باید
مردی به زیر چرخ‌های زمانه له شود...» (همان: ۲۸۴).
عدد صفر نماد حضور خنثی و بی‌تأثیر در اجتماع و حتی هستی، می‌تواند باشد که بود و نبودشان چیزی از دنیا و جامعه نمی‌کاهد و بر آن نمی‌افزاید:
«می‌توان چون صفر در تفریق و جمع و ضرب
حاصلی پیوسته یکسان داشت» (همان: ۲۰۷).
شاعر گاه خود را در جامعه تنها وسرگردان احساس می‌کند که به تنهایی خویشتن را (به عنوان یک زن) از رخدادهایی که چون امواج پرتلاطم اقیانوس و انفجار کوه هولناک بوده‌اند، گذر داده و به ساحل امن رسانده است:
«من این جزیره سرگردان را
از انقلاب اقیانوس
و انفجار کوه گذر دادم» (همان: ۲۷۸).
نمادهای ترکیبی چون «مخیله کرم روزنامه» و «قدکوتاهان» نمادی از بینش و درک محدود مدعیان و انسان‌های تنگ‌نظر است:
«و روز وسعتی است
که در مخیله تنگ کرم روزنامه نمی‌گنجد» (همان: ۳۰۴).
«در سرزمین قدکوتاهان...» (همان: ۳۰۶).
فروغ در «عروسک‌های کوکی» به گونه‌ای نمادین و البته رمانتیک خواهان تغییر پایگاه اجتماعی زنان است. نگاه مادی محض به زن که چون کالایی بی‌اختیار و بدون اراده تصمیم‌گیری است، در تفکر انتقادی فروغ به جامعه در مورد زن که در جعبه ماهوت زندانی است:
«می‌توان همچون عروسک‌های کوکی بود
با دو چشم شیشه‌ای
می‌توان در جعبه‌ای ماهوت
با تنی انباشته از کاه
سال‌ها در لابه‌لای تور و پولک خفت» (همان: ۲۰۸).
در شعر فروغ همچنین خورشید، سمبول زندگی، امید و روشنی حقیقت است:
«گویی میان مردمک‌هایم
خرگوش ناآرام شادی بود
هر صبحدم با آفتاب پیر
به دشت‌های ناشناس جست‌وجو می‌رفت»
زمستان و برف نماد پاکی و سفیدی است:
«آن روزها رفتند
آن روزهای برفی خاموش» (همان: ۱۶۸).
پرنده نماد پرواز اندیشه و آرمان است:
«پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است» (همان: ۳۰۸).
«چرا توقف کنم. چرا؟
پرنده‌ها به جست‌وجوی جانب آبی رفته‌اند» (همان: ۳۰۴).
سمبولیسم در شعر اجتماعی شاملو
فهم نمادهای به‌کاررفته در شعر راه را برای درک اندیشه شاعر و ویژگی‌های فکری وی اندکی هموار کرده است. شاملو هم با تعهدی آگاهی بخش، از نمادهای طبیعی و انسانی بهره برده و باورهای اجتماعی و سیاسی خویش را نشان داده است. حتی در گزینش نام مجموعه‌ها و شعرهایی چون «هوای تازه» که نماد تقویت روحیه امیدواری است. «شبانه» یا شب در بسیاری از شعرهای او آمده که نماد خفقان، سرکوب اجتماعی، غم و یأس اجتماعی، ستم و استبداد است:
«من ندارم سرِ یأس،
زیر بی‌حوصلگی‌های شب، از دورادور
ضرب آهسته پاهای کسی می‌آید» (شاملو، ۱۳۸۴: ۱۱۱)؛
همچنین «غروب» نماد یأس، «خروس» برای بشارت صبح و روشنایی و بیداری و مردان سمبول جست‌و جوگران حقیقت است. در شعر پریا با نمادهای بسیاری رو به رو می‌شویم؛ نمادهایی چون «ارباب» برای انسان‌های قدرتمند که برای ماندگاری خود همه چیز را پایمال می‌کنند، «غلامان» برای انسان‌های گوش به فرمان، «عمو زنجیرباف» نماد ستم‌پیشگان، «شغال و گرگ» برای انسان‌های ریاکار و درنده‌خو، «خورشید» و «آفتاب» برای نور و امید وروشنی، «صبحدم» برای طلیعه آزادی، «خلق» برای توده سیاسی:
«الان غلاما وایسادن که مشعلا رو وردارن
بزنن به جون شب، ظلمتو داغونش کنن
عموزنجیربافو پالون بزنن وارد میدونش کنن
...
دنیای ما بزرگه
پر از شغال و گرگه
...
خورشیدخانم آفتاب کرد
کلی برنج تو آب کرد:
خورشید خانم! بفرمایین!
از اون بالا بیاین پایین!» (همان: ۲۰۴)
همچنین نمادهای متقابلی چون «شب و روز»، «پرنده و قفس»، «زندگان و مردگان»، «زندان و آزادی»، «ویرانه و آبادی»، «برده و برده‌دار»، «حصیر و قالی»، «غصه و شادی» در این شعر دیده می‌شود.
     در شعر «رکسانا» شاعر «رکسانا» را نماد فریاد و آرامش در نظر گرفته است:
«فریاد کشیدم رکسانا!
اما او در آرامش خود آسایش نداشت».(همان: ۲۶۰).
همچنین «ستاره» را نماد قهرمان دانسته است:
«نازلی سخن نگفت
نازلی ستاره بود» (همان: ۱۳۴).
«سپیدار» نماد روشنفکری است که وجودش برای جامعه بی‌ارزش است:
«اگر سپیدارِ من بشکفد
مرغ سیا پرواز خواهد کرد
اگر مرغ سیا بگذرد
سپیدارِ من خواهد شکفت» (همان: ۲۹۶).
شب منفی است:
«و شب از راه می‌رسد
بی‌ستاره‌ترین شب‌ها
چرا که در زمین پاکی نیست»
«هرگز شب را باور نکرده‌ام
چرا که در فراسوی دهلیزش
به امید دریچه‌ای دل بسته بودم» (همان: ۴۴۴).
خانه نماد جامعه ایران فرو رفته در خفقان و سکوت در زمانه شاعر:
«خانه‌ها در معبر باد نااستوارند
درخت، در گذرگاه بادِ شوخ وقار می‌فروشد» (همان: ۳۷۰).
مکتب ادبی رئالیسم و روح حاکم بر زمانه
رئالیسم از مکتب‌های هنری قرن است که به بازنمایی واقعیت تجربه‌شده انسان‌ها در زمان و مکان معین می‌پردازد. آثاری در این زمینه، برآمده از روابط پویای انسان و جامعه است. رئالیسم بر بیان واقعیت‌ها و زندگی آن‌گونه که هست تکیه دارد و رفتارها و کنش‌های روحی انسان‌ها، محرومیت‌ها، بی‌رحمی‌ها و فساد جامعه را دقیق بیان می‌کند (گرانت،۱۳۷۶: ۱۸۶). رئالیسم رفتار انسان را در شرایط اجتماعی زمان می‌جوید. شاعران برای بیان افکار و عواطف، از تصاویر واقعی و امروزی، و نشانه‌های عینی و ملموس در پیرامون خویش بهره برده‌اند؛ حتی در این مسیر اصطلاحات و تعابیر غیرشاعرانه زمانه خویش را نیز به کار گرفته‌اند. در واقع نویسنده واقع‌گرا، از یک سو روابط میان افراد را و از سوی دیگر افکار، امید و نومیدی، خیالات و... ایشان را برآیند علل معین اجتماعی پدیدآمده در محیطی معین دانسته که در شرایطی خاص هم از بین خواهد رفت (پرهام، ۱۳۶۰: ۴۶). اصول اصلی و محوری این مکتب بر بیان افکار و عواطف برآمده از مشاهدات عینی و بدون غلو و کاستی در شاکله‌ای متعهدانه، با ترجیح اندیشه و تعقل بر تخیل و دریافت‌های شهودی است. رئالیسم تلاش کرده است تا واقعیت‌های دور مانده از توجه یا مسخ‌شده توسط رمانتیسم‌ها را کشف و بیان کند.
     در رویکرد واقع‌گرایانه به شعر در دوره معاصر، نیروی شعر برآمده از محتوای اجتماعی بوده و به اهداف اندیشیده و آگاهانه اجتماعی و سیاسی هدایت می‌شود. در واقع شعر واقع‌گرا با اجتماع و واقعیت‌های بیرونی وارد کنش ارتباطی شده و دریافت‌های عمیق‌تری را از هستی موجود شعر سبب می‌شود و ابزاری برای آگاهی و ارتقای درک عمومی است. شاعر واقع‌گرا در صدد برساخت................



دیدگاه پست


لینک: گزارش مشکل پست

siteMap - Design by QooSoft